محل تبلیغات شما
سلام به همه ی دوستای خوبم

خب امتحانم دادم البته یک ماه پیش امتحان دادم ! دیگه ببخشید وقت نشد بیام و بنویسم

اولش میخواستم بلیت هواپیما بگیرم ؛ امتحان ساعت 9 صبح بود و ترجیح میدادم ساعت 2 یا 3 صبح پرواز کنم از شیراز به تهران

ولی ساعت 5 صبح بلیت بود و در نتیجه گفتم ممکنه تاخیر داشته باشه و امتحانم تموم شه و من نرسیده باشم! #اتوبوس بله باز گزینه اتوبوس شد تنها گزینه. ساعت 4 جمعه حرکت کردم و 6 صبح شنبه رسیدم اعتراف میکنم سرد ترین روز زندگیم بود؛ دستام یخ زده بود

رفتم داخل یکی ازین دفترهای مسافربری یکم گرم شم تا هوا بهتر شه، یک ساعت اونجا بودم، یکم گرم شدم ولی بازم اومدم بیرون هوا حتی یک درجه هم گرم تر نشده بود

یه نسکافه ازینا که ریخته میشه تو آبجوش از بوفه ترمینال آرژانتین گرفتم 4 تومن! انصافا گرون بود. میخواستم برم سمت مدرسه ایتالیایی؛ دو ساعت وقت داشتم و گفتم از حمل و نقل عمومی استفاده کنم بهتره! اما واقعا حمل و نقل عمومی تهران رو با این همه تعریفی که ازش میشد افتضاح دیدم؛ واقعا نمیشد باهاش جایی رفت در نتیجه اسنپ گرفتم؛ کلی طول کشید تا منو پیدا کنه

بالاخره رسیدم رو به روی مدرسه ایتالیایی، جلوی باغ سفارت ایتالیا پیاده شدم و کلی دنبال یه مغازه بودم که چیزی بگیرم ببرم سر امتحان گشنه نمونم!

بجز یه دکه که چیز خاصی نداشت هرچی رفتم جلو مغازه ای پیدا نکردم، و میگفتم ای کاش از همون دکه چیزی خریده بودم ولی واقعا یخ زده بودم و با دیدن یه مشت دختر و پسر که باهم حرف میزدن فهمیدم اینجا مدرسه ایتالیاییه

راستش من آدم خیلی شیک، با کلاسی نیستم!

و اون دختر پسرایی که جلوی مدرسه ایتالیایی همش حرف میزدن بنظرم از من شیکتر و با کلاس تر بودن! منم حسابی احساس غریبی میکردم و روم نشد اونجا وایسم. بی تفاوت رد شدم انگار نه انگار که ربطی به اونجا دارم

رفتم جلو تا یه جایی پیدا کنم و چیزی بخرم اما هرچی که میرفتم جلوتر بیشتر از پیدا کردن مغازه دور میشدم، به ذهنم رسید پیام بدم توی گروه شیرازی هایی که مثل من میخوان اقدام کنن برای ایتالیا

خداروشکر یکی پیام داد که من امتحان دارم، راه افتادم رفتم داخل مدرسه و پیداش کردم؛ اگر کسی رو پیدا نمیکردم صبر میکردم تا خود ساعت 9 بعد میرفتم داخل امتحان بدم؛ داخل مدرسه سیستم گرمایشی عالی بود و سرما از تنم بیرون رفت

امتحان با تاخیر زیاد شروع شد کم کم استرس به اوج خودش رسید؛ بخش اول امتحان بخش شنیداری بود، وقتی شروع به پخش فایل صوتی کردن هیچی نشنیدم و دستم چپم شردع کرد به لرزیدن؛ وحشتناک بود وحشتناک

امتحان رو با نا امیدی فراوان ادامه دادم و میدونستم قبول نمیشم با این استرسی که دارم

بخش آخر امتحان انشا نوشتن بود؛ موضوع انشا وحشتناک سخت بود توی 20 سال اخیر یه همچین انشای سختی داده نشده بود!

من 5 دقیقه از تایم امتحان عقب بودم و بدون چک نویس*چرک نویس شروع کردم نوشتم با استرس پر از اشتباه، این درحالی بود که نیم ساعت بیشتر وقت دادن به بچه ها!

بعدشم بخش مکالمه بود، یه سالن انتظار داشت که چهار پنج نفر بودیم و خیییلی استرسم رو بالا بردن ؛ و نوبت نفر بعدی شد و اونا باید میرفتن داخل اتاق که مکالمه کنن اما نمیرفتن منم گفتم میشه برم؟ گفتن آره و زودتر رفتم داخل؛ گفتم من که میدونم قبول نمیشم پس چه بهتر زودتر این کابوس تموم شه

 

خلاصه امتحان تموم شد

الان حس میکنم شانس قبولی دارم! 

باید بعدا یه پست درباره شهر تهران بزارم

روزهای بعد از امتحان

خاطرات دوران بچگی

حال این روزهای من

امتحان ,ساعت ,یه ,مدرسه ,داخل ,رو ,بود و ,یکم گرم ,نشده بود ,حمل و ,رفتم داخل

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

***کـــمپیــن نــســلی ســـاختــه*** دستگاه چاپ حرارتی عکس برگردان سابلیمیشن